جدول جو
جدول جو

معنی صولت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

صولت کردن(خوا / خا گَ تَ)
خشم کردن. تندی کردن:
تو جفا کنی و صولت، دگران دعای دولت
نه عجب بدین لطافت که تو پادشاه داری.
سعدی.
رجوع به صولت شود
لغت نامه دهخدا
صولت کردن
خشم کردن، تندی کردن
تصویری از صولت کردن
تصویر صولت کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صحبت کردن
تصویر صحبت کردن
گفتگو کردن، همنشینی کردن، صحبت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صورت کردن
تصویر صورت کردن
تصویر ساختن، نقاشی کردن، برای مثال هنر باید که صورت می توان کرد / به ایوان ها در از شنگرف و زنگار (سعدی - ۱۵۹)، پنداشتن، تصور کردن، کنایه از چیزی را خلاف واقع نمودن، گزارش دروغ دادن، کنایه از ساختن پیکری شبیه انسان یا چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غفلت کردن
تصویر غفلت کردن
غفلت داشتن، غفلت ورزیدن، غافل شدن، غافل بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وصول کردن
تصویر وصول کردن
به دست آوردن، پولی یا چیزی از کسی گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(خوا / خا شُ دَ)
تصویر کشیدن. نقاشی کردن. صورت کشیدن: منذر بفرمود تا بهرام (را) همچنان کمان بزه کشیده بر پشت اسب و آن گور و شیر و تیر اندر زمین همچنان صورت کردند. (ترجمه تاریخ طبری). این خانه را از سقف تا به پای زمین صورت کردند. (تاریخ بیهقی). بر این جمله که بر حاشیۀ این ورقه صورت کرده آمده است. (فارسنامۀ ابن بلخی). خال دعاگوی زین الدین مینوشت و جمال نقاش اصفهانی آنرا صورت میکرد. (راحهالصدور راوندی).
هنر باید که صورت میتوان کرد
به ایوانها در از شنگرف و زنگار.
سعدی (گلستان).
غافلست از صورت زیبای او
آنکه صورتهای زیبا میکند.
سعدی.
رجوع به صورت شود، تصور. (تاج المصادر بیهقی). پنداشتن. تصور کردن:
صورت نکنم که صورت داد
در گوهر انس و جان ببینم.
خاقانی.
تاآن شاهزاده صورت نکند که این شهنشاه کاری به گزاف وحجتی پیش گرفت. (تاریخ طبرستان). پشت لشکرگاه ایشان فروگرفت تا صورت کنند از پیش لشکر است و ما از پس، سراسیمه شوند. (تاریخ طبرستان)، حاصل کردن. بدست آوردن: جائی که هیزم ایشان صندل بود مرا در وی چه ربح تواند بود و چه سود صورت توان کرد. (سندبادنامه ص 301)، تضریب. نمّامی. سخن چینی. گزارش دادن به دروغ: در مجلس عالی صورت کرده اند که بنده از وکیلان این قوم است و واﷲ که نیستم و هرگز نبوده ام. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 454). و دیگر صورت کردند که وی را با اعدا زبان بوده است و مراد به این حدیث آمدن سلجوقیان بخراسان است. (تاریخ بیهقی ص 485). پدرش از وی بیازرده بود از صورتهائی که بکرده بودند. (تاریخ بیهقی). گفتم چنین بود ولیکن خلیفه را چند گونه صورت کرده اند. (تاریخ بیهقی)، صورت برداشتن. فهرستی از اشیاء و اثاثیه تهیه کردن. اقلام اسباب و اثاثه را در کاغذی ثبت کردن، و بدین معنی رجوع به صورت برداشتن شود
لغت نامه دهخدا
وژمگیدن پرگاله کردن پینه زدن، یا وصله کردن شکم. ته بندی غذا خوردن خوردن مقدار کمی نان و خوراک یا تنقل برای کاستن از شدت گرسنگی
فرهنگ لغت هوشیار
دریافت کردن گرفتن، به دست آوردن الفنجیدن الفیدن بدست آوردن تحصیل کردن، دریافت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وصیت کردن
تصویر وصیت کردن
اندر زدادن پنددادن: (آدم علیه السلام به شیث وصیت فرمود که این سخنان را نگاه دار و اولاد خود را به محافظت آن وصیت کن)، سفارش کردن بکسی یاکسانی که اعمالی را پس از مرگ سفارش کننده انجام دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوله کردن
تصویر لوله کردن
پیچیدن، در نور دیدن، طی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غفلت کردن
تصویر غفلت کردن
ژودن غنویدن غفلت ورزیدن غفلت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عودت کردن
تصویر عودت کردن
برگشتن بازگشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنعت کردن
تصویر صنعت کردن
ترفند زدن، بازی دادن حیله کردن چاره کردن، بازی کردن ملعبه ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحبت کردن
تصویر صحبت کردن
درنجیدن هم پرسیدن گفت و گو کردن گپ زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صورت کردن
تصویر صورت کردن
تصویر چیزی را کشیدن نقاشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تولی کردن
تصویر تولی کردن
دوستی کردن، روی آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
سخن گفتن در نهفت دو به دو سخن گفتن خلوت کردن با کسی. سخن گفتن با وی در جای خلوت، عزلت گزیدن، یا خلوت کردن جایی را، بیرون کردن اغیار را از آنجا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصومت کردن
تصویر خصومت کردن
دشمنیدن افندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحلت کردن
تصویر رحلت کردن
کوچ کردن و رفتن و سفر کردن، مردن
فرهنگ لغت هوشیار
پوست کندن (میوه درخت جانور) پوست باز کردن سلخ، غیبت کردن بد گویی کردن، انیس ساختن محرم کردن، یا پوست کردن کتابی را. جلد کردن آن را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وصلت کردن
تصویر وصلت کردن
زنا شویی کردن پیوند بستن ازدواج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوله کردن
تصویر لوله کردن
((~. کَ دَ))
در نوردیدن، درپیچیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صنعت کردن
تصویر صنعت کردن
((~. کَ دَ))
ظاهرسازی کردن، حیله کردن، بازی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صورت کردن
تصویر صورت کردن
((~. کَ دَ))
به وهم انداختن، به گمان انداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وصلت کردن
تصویر وصلت کردن
((~. کَ دَ))
ازدواج کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غفلت کردن
تصویر غفلت کردن
Neglect
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از صحبت کردن
تصویر صحبت کردن
Talk, Converse, Speak
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
Wad
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
amontoar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از غفلت کردن
تصویر غفلت کردن
пренебрегать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از صحبت کردن
تصویر صحبت کردن
беседовать , говорить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از صحبت کردن
تصویر صحبت کردن
sich unterhalten, sprechen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از غفلت کردن
تصویر غفلت کردن
vernachlässigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
zusammenknüllen
دیکشنری فارسی به آلمانی